شماره ١٤: از کاوکاو آن مژه ام بيخبر هنوز

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
از کاوکاو آن مژه ام بيخبر هنوز
نگرفته خون من به زبان نيشتر هنوز
باآن که عمرهاست که از سر گذشته ام
صندل نمى برد ز سرم درد سر هنوز
روزى که آه من به هوادارى توخاست
درخواب ناز بود نسيم سحر هنوز
شامى که طره تو ميان رابه فتنه بست
سنبل نبسته بود به گلشن کمر هنوز
صبحى که چشم من به رخ اشک باز شد
پيمان نبسته بود صدف با گهر هنوز
درخواب بوسه اى ز دهانش ربوده ام
مى سوزد از حلاوت آنم جگر هنوز
باآن که شد ز سنگ حوادث حريربيز
اين شيشه هست گوش به زنگ خطر هنوز
الماس را دونيم تيغ آه من
گرم است زخم خصم، ندارد خبر هنوز
دل خون شد و همان ستم آسمان بجاست
گل کرد شمع (و)باد صبا در بدر هنوز
صائب اگر چه بر سر طوبى است جاى من
درآتشم ز کوتهى پال و پر هنوز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید