در مدح صدر معظم کمال الدين مسعود عارض

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
زهى ز بارگه ملک تو سفير سفير
زمان زمان سوى اين بنده غريب اسير
زهى بنان تو توجيه رزق را قانون
خهى بيان تو آيات ملک را تفسير
به ظل جاه تو در پايه سپهر نهان
به چشم جود تو در مايه وجود حقير
نوال دست تو بطلان منت خورشيد
نسيج کلک تو عنوان نامه تقدير
به سعى نام تو شد فال مشترى مسعود
ز عکس راى تو شد جرم آفتاب منير
گه نفاذ زهى فتنه بند کارگشاى
گه وقار زهى جرم بخش عذرپذير
کند روانى حکم تو باد را حيران
دهد شمايل حلم تو خاک را تشوير
که بود جز تو که در ملک شاه و ملک خداى
هرآنچه جست ز اقبال يافت جز که نظير
بر آستانه قدرت قضا نيارد گفت
که جست باد گمان يا نشست گرد ضمير
سموم حادثه از خصمت ار بگرداند
پياز چرخ که در جنب قدر تست قصير
به انتقام تو نشگفت اگر قضا و قدر
بهانه جوى به لوزينه در دهندش سير
فکند راى تو در خاک راه رايت مهر
نبشت کلک تو بر آب جوى آيت تير
صرير کلک تو در حشر کشتگان نياز
ز نفخ صور زيادت همى کند تاثير
بزرگوارا در حسب حال آن وعده
که شد به عون تو بيرون ز عقده تاخير
به وجه رمز در اين شعر بيتکى چندست
که از تامل آن هيچگونه نيست گزير
سزد ز لطف توگر استماع فرمايى
بدان دقيقه که آن بيتها کندتقرير
ز دست آن پدر فتح کز پى تعريف
رديف کنيت او شد ز ابتدا دو امير
به من رسيد ز همنام چشم و چشمه مهر
به قدر جزو نخست از دو حرف لفظ صرير
چنين نمد که جزو دوم همى آرند
درين دو هفته به فرمان شاه و امر وزير
به اهتمام خداوند کز عنايت اوست
هزار همچو تو فارغ دل از صغير و کبير
دعات گفتم و جاى دعات بود الحق
در آن مضيق که آنرا جز اين نبد تدبير
بلى توقع من بنده خود همين بودست
چه در قديم و حديث و چه در قليل و کثير
به لطف تو که نپذرفت کثرتش نقصان
به سعى تو که نيالود دامنش تقصير
هميشه تا نبود در قياس پير جوان
مطيع بخت جوان تو باد عالم پير
ز اشک ديده بدخواه تو سفيد چو قار
زرشک روز بد انديش تو سياه چو قير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید