در مدح دستور معظم ناصرالدين طاهربن المظفر گويد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى ملک بهين رکن ترا کلک وزيرست
کلکى که فلک قدرت و سياره مسيرست
کلکيست که در نظم جهان خاصه ممالک
تا عدل و ستم هست بشيرست و نذيرست
کلکى که بخواند به صرير آنچه نويسد
وين سهل ترين معجز آن کلک و صريرست
منسوج لعابش چه نسيجست کزو ملک
يکسر همه بر صورت فردوس و سعيرست
اقوال خرد بشنود و راز ببيند
زين روى يقين شد که سميعست و بصيرست
در رجم شياطين ممالک چو شهابيست
کاندر سر او مايه صد چرخ اثيرست
اشک حدثان هيات او شاخ بقم کرد
هرچند به رخ زردتر از برگ زريرست
بازيست که صيدش همه مرغان دماغند
شاخيست که بارش همه مضمون ضميرست
چون موج ستم اوج کند کشتى نوحست
چون گرد بلا نشو کند ابر مطيرست
ابريست کزو کشت امل تازه و سبزست
تيريست کزوکار جهان راست چو تيرست
نى نى چو به حق درنگرى شاخ نباتيست
بس پير و چو اطفال هنوزش غم شيرست
اين مرتبه زان يافت که در نظم ممالک
جايش سر انگشت گهربار وزيرست
دستور خداوند خراسان که خراسان
در نسبت يکروزه اياديش حقيرست
آن صدر و جلال وزرا کز وزرا هست
چونان که ز انجم مثلا بدر منيرست
هم طاعت او حرز وضيع است و شريفست
هم خدمت او حصن صغيرست و کبيرست
با ابر کفش حامله ابر عقيمست
با بحر دلش واسطه بحر غديرست
جاهش نه به اندازه بالا و نشيب است
جودش نه به معيار قليل است و کثيرست
عفوش ز پى عذر شود عذر نيوشان
حلمش به گه عفو چنان عذرپذيرست
قهرش به دم خصم شود معرکه جويان
عزمش به گه قهر چنان گمشده گيرست
کو خواجه کمالى که همى لاف على زد
بارى عمرى کو به هنر صد چو مجيرست
اى بار خدايى که ز راى تو جهان را
آن صبح برآمد که ز خورشيد گزيرست
انگشت اشارت به کمالت نرسد زانک
از پايه او هرچه نه قدر تو قصيرست
در ملک کمال تو همه چيز بيابند
آن چيز که آن نيست ترا عيب و نظيرست
در موکب راى تو جنيبت کشيى کرد
خورشيد از آن بر حشم چرخ اميرست
در حضرت عاليت به خدمت کمرى بست
بهرام از آن والى اعمال خطيرست
آنجا که نه فرمان تو، بيداد و تعديست
وانجا که نه انصاف تو، فرياد و نفيرست
بر ملک فلک حکم کند دست دوامش
ملکى که درو کلک همايونت وزيرست
هرکار که گردون نه به فرمان تو سازد
هيهات که ناساخته چون سوسن و سيرست
از معرکه فتنه به عون تو برون شد
ملکى که کنون در کف او فتنه اسيرست
تا دى مثل او مثل موزه و گل بود
واکنون مثل او مثل موى و خميرست
از شير فلک روى مگردان که حوادث
بر خصم تو آموخته چون يوز و پنيرست
اين طرفه که چون دايره ها بر سر آبند
وان نقش به نزد همه شان نقش حريرست
تا مجلس و ديوان فلک را همه وقتى
ناهيد زن مطربه و تير دبيرست
در مجلس و ديوان تو صد باد چو ايشان
تا نام صرير قلم و ناله زيرست
بيدار و جوان پيش تو هم دولت و هم بخت
تا بخت جوان شيفته عالم پيرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید