در موعظه

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
هر که را من به مهر خواندم دوست
چون دگر کس شناخت شد دشمن
چه پى دشمنان شود به خلاف
چه دم دوستان خورد به سخن
خواه با دشمن است سر در جيب
خواه با دوست پاى در دامن
آب و آتش يکى است بر تن مشک
خواه آب آر و خواه آتش زن
از تنش بوى دشمنى آيد
چون شود دوست آشناى دو تن
دوست از هر دو تن دو رنگ شود
دل از آن کو دو رنگ شد برکن
دوست کاول شناخت دشمن و دوست
شد چو عالم دو رنگ در هر فن
گه گه از خود هم آيدم غيرت
که بود دوست هم سرا با من
سايه خويش هم نهان خواهم
چون شود سرو دوست سايه فکن
صد هزار است غيرتم بر دوست
آنچه يک غيرت آيدم بر زن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید