در مرثيه صدر الدين

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
جهان پيمانه را ماند به عينه
که چون پر شد تهى گردد به هر بار
کنون از مرگ صدر الدين تهى گشت
نپندارم که پر گردد دگر بار
خليفه گويد خاقانيا دبيرى کن
که پايگاه تو را بر فلک گذارم سر
دبيرم آرى سحر آفرين گه انشا
وليک زحمت اين شغل را ندارم سر
به دستگاه دبيرى مرا چه فخر که من
به پايگاه وزيرى فرو نيارم سر
چو افتاب شدم با عطاردى چه کنم
کلاه عاريتى را چرا سپارم سر؟
با در و دشت ساز خاقانى
خانه و خوان ناسزا منگر
تا برون ريشه گيا بينى
زاندرون ريش ده کيا منگر
هر که خر در خلاب شهوت راند
در سر افتادش اسب سرکش عمر
آب شهوت مران که مردم را
ز آب شهوت بميرد آتش عمر
نيست در ايام چيزى از وفا نايافت تر
کيميا شد اهل، بل کز کيميا نايافت تر
آشنا سيمرغ وار اندر جهان نايافت شد
ايمه از سيمرغ بگذر کاشنا نايافت تر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید