در مرثيه وحيد الدين عموى خود

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
رفت آنکه فيلسوف جهان بود و بر جهان
درهاى آسمان معانى گشوده بود
شد نفس مطمئنه او باز جاى خويش
که آواز ارجعى هم از آنجا شنوده بود
دست کمال بر کمر آسمان نشاند
آن گوهر ثمين که در اين خاک توده بود
او را فلک براى طبيبى خويش برد
کز ديرباز داروى او آزموده بود
آنجا که رفته بود هم اندر زمان بدم
تب لرزهاى جرم کواکب ربوده بود
هر هفت کرده حور و بپوشيد هفت رنگ
رخ برده بود و در کف پايش بسوده بود
بى او يتيم و مرده دلند اقرباى او
کو آدم قبايل و عيسى دوده بود
آدينه بود صاعقه مرگ او بلى
طوفان نوح نيز هم آدينه بوده بود
خاقانيا به ماتم عم خون گرى نه اشک
کاين عم به جاى تو پدرى ها نموده بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید