در مرثيه امام ابو عمر و اسعد

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد
هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد
چون روز اسعد ازين چرخ دير سال فرو رفت
ز چرخ ناله وا اسعداه زود برآمد
چو روى علم نهان شد شکست پشت جهانى
طراق پشت شکستن ز هر که بود برآمد
خواص آذربيجان چو دود آذرپيچان
بسوختند و ز هر يک هزار دود برآمد
خليفه جامه سوکش قبا کند چو غلامان
که جان خواجه که سلطان دير بود برآمد
گريست ديده خسرو بريخت در کيانى
فرود شد که روانش ازين فرود برآمد
فلک ستاره فرو برد و خور ز نور تهى شد
زمانه مايه زيان کرد و خود ز سود برآمد
مرا ز ماتم او جان و دل به رنگرزان شد
لباس جان سيه از رنگ و دل کبود برآمد
فضل درد سر است خاقانى
فاضل از درد سر نياسايد
سرور عقل و تاجدار هنر
درد سر بيند و چنين شايد
تاج بى درد سر کجا باشد
گنج بى اژدها کجحا پايد
سرورى بى بلا به سر نشود
صفدرى بى مصاف برنايد
پيل باشد عزيز پس همه کس
مغزش از آهنى بفرسايد
قدر سرمه بزرگ تر باشد
هرچه آسيش خردتر سايد
قابله بهر مصلحت بر طفل
وقت نافه زدن نبخشايد
شهد الفاظ دارى اهل حسد
بگزد شهد و پس بپالايد
آنکه از نحل خانه گيرد شهد
بزند نحلش ارچه نگزايد
عاقل آنگه رود به خانه نحل
که به گل چهره را بيندايد
خضر و ديوار گنج کردن و بس
دست موسى به گل نيالايد
سرو شادابى و گمان بردى
که تو را هيچ غم نپيرايد
هنرت مشک نافه آهوست
چه عجب مشک دردسر زايد
وقت باشد که نافه بگشايند
مرد را خون ز مغز بگشايد
بوى مشکت جهان گرفت سزد
که دلت شکر ايزد آرايد
ناسپاسى به فعل کافور است
کآنهمه بوى مشک بربايد
گر تو از بوى مشک عطسه زنى
هر که حاضر دعات بفزايد
تو بر آن عطسه هم بخوان الحمد
کاهل سنت چنينت فرمايد
خواجه گر نوح راست کشتى بان
موج طوفانش محنت افزايد
دامنت بادبان کشتى شد
گر گريبانت تر شود شايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید