در مدح مظفر الدين قزل ارسلان ايلدگز

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى تاجدار خسرو مغرب که شاه چرخ
در مشرقين ز جاه تو کسب ضيا کند
درگاه توست قبله پاکان و جان من
الا طواف قبله پاکان کجا کنند
تن را سجود کعبه فريضه است و نقص نيست
گر ديده را ز ديدن کعبه جدا کند
گر تن به قرب کعبه نگشت آشنا رواست
بايد که جان به قرب سجود آشنا کند
از تن نماز خدمت اگر فوت شد کنون
جان هم سجود سهو برد هم قضا کند
تن چو رسد به خدمت کى زيبد از مسيح
کو خوک را به مسجد اقصى رها کند
گر جان به خدمت است تن ار نيست گو مباش
دل مهره يافت مار تمنا چرا کند
چون مشک چين تو دارى ز آهوى چين مپرس
آه به چين به است که سنبل چرا کند
گرچه به سير مشک شناسند ليک مرد
چون مشک يافت سير گزيند خطا کند
ديوان و جان دو تحفه فرستاده ام به تو
گردون براين دو تحفه غيبى ثنا کند
ديوان من به سمع تو در درى دهد
جانم صفات بزم تو ز اوج سما کند
اى آسمانت کرده زمين بوس و تا ابد
هم آسمان ز خاک درت توتيا کند
بادت بقاى خضر که تا خضر از اين جهان
صد سال آن جهانت شمار بقا کند
مى سزد قبله خاقانى از آن
که صفات مى پيوست کند
هست مى خواستن از ميران رسم
که مى ار نيست طرب هست کند
تو ز مى بر درجات خط جام
يک دقيقه ز طرب شست کند
من هم از مير اجل خواهم مى
زان که مى رايت غم پست کند
به مى صاف عقيقين جامش
يک دهم مست زبر دست کند
اوست صافى و لبش جام عقيق
سخنش مى که مرا مست کند
مرد بايد که چون هنر ورزد
بحر باشد که امتحان ارزد
گاه ازو هر خسى درى ببرد
گاه ازو هر سگى دمى بخورد
نش از آن در کمى پديد شود
نز زبان سگى پليد شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید