در هنگام زيارت مدينه منوره گفته و در آن خاک نهفته است

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
اى شفيع صد هزار امت چو خاقانى به حشر
بنده مرتد بود و بر دست تو ايمان تازه کرد
گر زبان او جنابت داشت از هر جانبى
آن جنابت برگرفت اشکى که طوفان تازه کرد
چون زبان او به هفتاد آب خجلت شسته گشت
بر درت هر هفته اى هفتاد ديوان تازه کرد
زين سفر مقصود امسالش تو بودستى نه حج
کالامان گويان به درگاه آمد و جان تازه کرد
رفت زى کعبه که آرد کعبه را زى تو شفيع
تاش بپذيرى که او با توبه ايمان تازه کرد
پيش کعبه نفس حسى بهر قربان هديه برد
پيش صدرت جان قدسى کشت و قربان تازه کرد
اين دو حرف از خون دل بنوشت و در خاکش نهفت
نسخه توبه است کز خوناب مژگان تاره کرد
پيش بالينت ز بس زرد آب کز مژگان بريخت
زعفران سود و حنوط شخص ياران تازه کرد
پيشت از جان عود و ز دل عود سوزى کرده بود
هم ز سوز سينه عطر عود سوزان تازه کرد
تا به استسقاى ابر رحمت آمد بر درت
کشت زار عمر فانى را به باران تازه کرد
عمر ضايع کرده اى دارد ز تو چشم قبول
کز قبول تو قباله عمر بتوان تازه کرد
قدر آن دارى که طغراى قبولش درکشى
کانکه مقبول تو شد توقيع رضوان تازه کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید