در بحث با معطل

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
دى جدل با معطلى کردم
که ز توحيد هيچ ساز نداشت
آستين فضول مى افشاند
که ز ايمان بر او طراز نداشت
آخرش هم مصاف بشکستم
که سلاحى بجز مجاز نداشت
نيک دور از خداى بود ز من
بد او جز خداى باز نداشت
بى نيازا تو نصرتم دادى
بر کسى کو به تو نياز نداشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید