در مدح شروان شاه

غزلستان :: خاقانی :: قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
شاها معظما ملک الشرق خسروا
تو حيدرى و حرز کيان ذوالفقار توست
شروان که زنده کرده شمشير توست و بس
شمشيروار در کف دريا شعار توست
بحرى به تيغ و شخص نهنگان غريق توست
کوهى به گرز و جان پلنگان شکار توست
تو تاج بخش جمع سلاطين و همچو من
سلطان تاجدار فلک طوق دار توست
از آسمان خاطر و بحر ضمير من
در درى و کوکب درى نثار توست
از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانى از مخاطره در زينهار توست
از بس کرم که دست و زبان تو کرده اند
دستم ثنا نويس و زبان سحر کار توست
وز بس که گوش من ز زبانت لطف شنود
گوشم خزينه خانه گوهر نگار توست
آواز الغريق به گردون رسيد از آنک
جانم غريق همت گردون سوار توست
آهنگ دست بوس تو دارم ولى ز شرم
لرزان تنم چو رايت خورشيدوار توست
خواهم که چشم برکنم و سر برآورم
اما چه سود چشم و سرم شرمسار توست
چون چشم برکنم؟ که سرم زير پاى توست
چون سر برآورم؟ که سرم زير بار توست
شروان به روزگار تو اميدوار باد
کاقبال روزگار هم از روزگار توست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید