بازگشتن رسول شاه موبد از نزد ويس

غزلستان :: فخرالدین اسعد گرگانی :: ویس و رامین

افزودن به مورد علاقه ها
چو بشنيد اين سخن مرد شهنشاه
نديد از دوستى رنگى در آن ماه
برفت و شاه را زو آگهى داد
شنيده کرد يک يک پيش او ياد
شهنشه را فزون شد مهر در دل
تو گفتى شکرش باريد بر دل
خوش آمد در دلش گفتار دلبر
که کام دل نديد از من برادر
همى گفت آن سخن ويسه همه راست
وزين گفتار شه را خرمى خاست
کجا آن شب که ويرو بود داماد
به داماديش هر کس خرم و شاد
عروسش را پديد آمد يکى حال
کزو داماد را وارونه شد فال
فرود آمد قضاى آسمانى
که ايشان را ببست از کامرانى
گشاد آن سيمتن را علت از تن
به خون آلوده شد آزاده سوسن
دو هفته ماه يک هفته چنان بود
که گفتى کان ياقوت روان بود
زن مغ چون برين کردار باشد
به صحبت مرد ازو بيزار باشد
وگر زن حال ازو دارد نهانى
بر او گردد حرام جاودانى
همى تا ويس بت پيکر چنان بود
جهان از دست موبد در فغان بود
عروس ار چند نغز و با وفا بود
عروسى با نهيب و بابلا بود
کجا داماد ناديده يکى کام
جهان بنهاد بر راهش دو صد دام
ز بس سختى که آمد پيش داماد
بشد داماد را دامادى از ياد
ز بس زارى که آمد پيش لشکر
همه کس را برون شد شادى از سر
چراغى بود گفتى سور ويرو
برو زد ناگهان بادى بنيرو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید