گفتار اندر ستايش محمد مصطفى عليه السلام

غزلستان :: فخرالدین اسعد گرگانی :: ویس و رامین

افزودن به مورد علاقه ها
کنون گويم ثناهاى پيمبر
که ما را سوى يزدانست رهبر
چو گمراهى ز گيتى سربرآورد
شب بى دانشى سايه بگسترد
بيامد ديو و دام کفر بنهاد
همه گيتى بدان دام اندر افتاد
ز عمرى هرکسى چون گاو و خر بود
همه چشمى و گوشى کور و کر بود
يکى ناقوس در دست و چليپا
يکى آتش پرست و زند و استا
يکى بت را خداى خويش کرده
يکى خورشيد و مه را سجده برده
گرفته هر يکى راه نگونسار
که آن ره را به دوزخ بوده هنجار
به فضل خويش يزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گيتى بگسترد
برآمد آفتاب راست گويان
خجسته رهنماى راه جويان
چراغ دين ابوالقاسم محمد
رسول خاتم و ياسين و احمد
به پاکى سيد فرزند آدم
به نيکى رهنماى خلق عالم
خدا از آفرينش آفريدش
ز پاکان و گزينان برگزيدش
نبوت را بدو داده دو برهان
يکى فرقان و ديگر تيغ بران
سخنگويان از آن خيره بماندند
هنرجويان بدين جان برفشاندند
کجا در عصر او مردم که بودند
فصاحت با شجاعت مى نمودند
بجو در شعرها گفتار ايشان
ببين در نامه ها کردار ايشان
سخن شان در فصاحت آبدارست
هنرشان در شجاعت بيشمارست
چنان قومى بدان کردار و گفتار
زبان شان در نثار و تيغ خونبار
چو بشنيدند فرقان از پيمبر
بديدندش به جنگ بدر و خيبر
بدانستند کان هردو خداييست
پذيرفتنش جان را روشناييست
سران ناکام سر بر خط نهادند
دوال از بند گيتى برگشادند
ز چنگ ديو بدگوهر برستند
بتان مکه را درهم شکستند
به نور دين زدوده گشت ظلمت
وز ابر حق فرو باريد رحمت
بشد کيش بت، آمد دين يزدان
زمين کفر بستد تيغ ايمان
سپاس و شکر ايزد چون گزاريم
مگر جان را به شکر او سپاريم
بدين دين همايون کاو به ما داد
بدين رهبر که بهر ما فرستاد
رسول آمد رسالتها رسانيد
جهانى را ز خشم او رهانيد
چه بخشاينده و مشفق خداييست
چه نيکوکار و چه رحمت نماييست
که بر بيچارگى ما ببخشود
رسولى داد و راه نيک بنمود
پذيرفتيم وى را به خدايى
رسولش را به صدق و رهنمايى
نه با وى ديگرى انباز گيريم
نه جز گفتار او چيزى پذيريم
به دنيى و به عقبى روى با اوست
بجز اومان ندارد هيچ کس دوست
اگر شمشير بارد بر سر ما
جزين دينى نبايد در خور ما
نگه داريم دين تا روح داريم
به يزدان روح و دين با هم سپاريم
خدايا آنچه بر ما بود کرديم
تن و جان را به فرمانت سپرديم
ز پيغمبر پذيرفتيم دينت
بيفزوديم شکر و آفرينت
وليکن اين تن ما تو سرشتى
قضاى خويش بر ما تو نوشتى
گرايدون کز تن ما گاه گاهى
پديد آيد خطايى يا گناهى
مزن کردار ما را بر سر ما
مکن پاداش ما را در خور ما
که ما بيچارگان تو خداييم
هميدون ز امتان مصطفاييم
اگرچه با گناه بى شماريم
به فضل و رحمتت اميدواريم
ترا خوانيم و شايد گر بخوانيم
که ما ره جز به درگاهت ندانيم
کريمان مر ضعيفان را نرانند
بخاصه چون به زاريشان بخوانند
کريمى تو بخوان ما را به درگاه
چو خوانيمت به زارى گاه و بيگاه
ضعيفانيم شايد گر بخوانى
گنهکاريم شايد گر نرانى
ز تو نشگفت فضل و بردبارى
چنان کز ما جفا و زشتکارى
ترا احسان و رحمت بيکرانست
شفيع ما هميدون مهربانست
چو پيش رحمتت آيد محمد
اميد ما ز فضلت کى شود رد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید