حكايت بت پرست نيازمند

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مغى در به روى از جهان بسته بود
بتى را به خدمت ميان بسته بود
پس از چند سال آن نكوهيده كيش
قضا حالتى صعبش آورد پيش
به پاى بت اندر به اميد خير
بغلطيد بيچاره بر خاك دير
كه درمانده‌ام دست گير اى صنم
به جان آمدم رحم كن بر تنم
بزاريد در خدمتش بارها
كه هيچش به سامان نشد كارها
بتى چون برآرد مهمات كس
كه نتواند از خود براندن مگس؟
برآشفت كاى پاى بند ضلال
به باطل پرستيدمت چند سال
مهمى كه در پيش دارم برآر
وگرنه بخواهم ز پروردگار
هنوز از بت آلوده رويش به خاك
كه كامش برآورد يزدان پاك
حقايق شناسى در اين خيره شد
سر وقت صافى بر او تيره شد
كه سرگشته‌اى دون يزدان پرست
هنوزش سر از خمر بتخانه مست
دل از كفر و دست از خيانت نشست
خدايش برآورد كامى كه جست
فرو رفته خاطر در اين مشكلش
كه پيغامى آمد به گوش دلش
كه پيش صنم پير ناقص عقول
بسى گفت و قولش نيامد قبول
گر از درگه ما شود نيز رد
پس آنگه چه فرق از صنم تا صمد؟
دل اندر صمد بايد اى دوست بست
كه عاجزترند از صنم هر كه هست
محال است اگر سر بر اين در نهى
كه باز آيدت دست حاجت تهى
خدايا مقصر به كار آمديم
تهيدست و اميدوار آمديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید