حكايت

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
يكى را تب آمد ز صاحبدلان
كسى گفت شكر بخواه از فلان
بگفت اى پسر تلخى مردنم
به از جور روى ترش بردنم
شكر عاقل از دست آن كس نخورد
كه روى از تكبر بر او سر كه كرد
مرو از پى هرچه دل خواهدت
كه تمكين تن نور جان كاهدت
كند مرد را نفس اماره خوار
اگر هوشمندى عزيزش مدار
اگر هرچه باشد مرادت خورى
ز دوران بسى نامرادى برى
تنور شكم دم بدم تافتن
مصيبت بود روز نايافتن
به تنگى بريزاندت روى رنگ
چو وقت فراخى كنى معده تنگ
كشد مرد پرخواره بار شكم
وگر در نيابد كشد بار غم
شكم بنده بسيار بينى خجل
شكم پيش من تنگ بهتر كه دل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید