يكى روستايى سقط شد خرش
علم كرد بر تاك بستان سرش
جهانديده پيرى بر او برگذشت
چنين گفت خندان به ناطور دشت
مپندار جان پدر كاين حمار
كند دفع چشم بد از كشتزار
كه اين دفع چوب از در كون خويش
نميكرد تا ناتوان مرد و ريش
چه داند طبيب از كسى رنج برد
كه بيچاره خواهد خود از رنج مرد؟