گفتار اندر سماع اهل دل و تقرير حق و باطل آن

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اگر مرد عشقى كم خويش گير
وگرنه ره عافيت پيش گير
مترس از محبت كه خاكت كند
كه باقى شوى گر هلاكت كند
نرويد نبات از حبوب درست
مگر حال بروى بگردد نخست
تو را با حق آن آشنايى دهد
كه از دست خويشت رهايى دهد
كه تا با خودى در خودت راه نيست
وز اين نكته جز بى خود آگاه نيست
نه مطرب كه آواز پاى ستور
سماع است اگر عشق دارى و شور
مگس پيش شوريده دل پر نزد
كه او چون مگس دست بر سر نزد
نه بم داند آشفته سامان نه زير
به آواز مرغى بنالد فقير
سراينده خود مي‌نگردد خموش
وليكن نه هر وقت بازست گوش
چو شوريدگان مى پرستى كنند
بر آواز دولاب مستى كنند
به چرخ اندر آيند دولاب وار
چو دولاب بر خود بگريند زار
به تسليم سر در گريبان برند
چو طاقت نماند گريبان درند
مكن عيب درويش مدهوش مست
كه غرق است از آن مي‌زند پا و دست
نگويم سماع اى برادر كه چيست
مگر مستمع را بدانم كه كيست
گر از برج معنى پرد طير او
فرشته فرو ماند از سير او
وگر مرد لهوست و بازى و لاغ
قوى تر شود ديوش اندر دماغ
چه مرد سماع است شهوت پرست؟
به آواز خوش خفته خيزد، نه مست
پريشان شود گل به باد سحر
نه هيزم كه نشكافدش جز تبر
جهان پر سماع است و مستى و شور
وليكن چه بيند در آيينه كور؟
نبينى شتر بر نواى عرب
كه چونش به رقص اندر آرد طرب؟
شتر را چو شور طرب در سرست
اگر آدمى را نباشد خرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید