حكايت در معنى عزت محبوب در نظر محب

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ميان دوعم زاده وصلت فتاد
دو خورشيد سيماى مهتر نژاد
يكى را به غايت خوش افتاده بود
دگر نافر و سركش افتاده بود
يكى خلق و لطفى پريوار داشت
يكى روى در روى ديوار داشت
يكى خويشتن را بياراستى
دگر مرگ خويش از خدا خواستى
پسر را نشاندند پيران ده
كه مهرت بر او نيست مهرش بده
بخنديد و گفتا به صد گوسفند
تغابن نباشد رهايى ز بند
به ناخن پرى چهره مي‌كند پوست
كه هرگز بدين كى شكيبم ز دوست؟
نه صد گوسفندم كه سيصد هزار
نبايد به ناديدن روى يار
تو را هرچه مشغول دارد ز دوست
اگر راست خواهى دلارامت اوست
يكى پيش شوريده حالى نبشت
كه دوزخ تمنا كنى يا بهشت؟
بگفتا مپرس از من اين ماجرى
پسنديدم آنچ او پسندد مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید