گفتار اندر راى و تدبير ملك و لشكر كشى

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
همى تا برآيد به تدبير كار
مداراى دشمن به از كارزار
چو نتوان عدو را به قوت شكست
به نعمت ببايد در فتنه بست
گر انديشه باشد ز خصمت گزند
به تعويذ احسان زبانش ببند
عدو را بجاى خسك در بريز
كه احسان كند كند، دندان تيز
چو دستى نشايد گزيدن، ببوس
كه با غالبان چاره زرق است و لوس
به تدبير رستم درآيد به بند
كه اسفنديارش نجست از كمند
عدو را به فرصت توان كند پوست
پس او را مدارا چنان كن كه دوست
حذر كن ز پيكار كمتر كسى
كه از قطره سيلاب ديدم بسى
مزن تا توانى بر ابرو گره
كه دشمن اگرچه زبون، دوست به
بود دشمنش تازه و دوست ريش
كسى كش بود دشمن از دوست بيش
مزن با سپاهى ز خود بيشتر
كه نتوان زد انگشت با نيشتر
وگر زو تواناترى در نبرد
نه مردى است بر ناتوان زور كرد
اگر پيل زورى وگر شير چنگ
به نزديك من صلح بهتر كه جنگ
چو دست از همه حيلتى در گسست
حلال است بردن به شمشير دست
اگر صلح خواهد عدو سر مپيچ
وگر جنگ جويد عنان بر مپيچ
كه گروى ببندد در كارزار
تو را قدر و هيبت شود يك، هزار
ور او پاى جنگ آورد در ركاب
نخواهد به حشر از تو داور حساب
تو هم جنگ را باش چون كينه خاست
كه با كينه ور مهربانى خطاست
چو با سفله گويى به لطف و خوشى
فزون گرددش كبر و گردن كشى
به اسبان تازى و مردان مرد
برآر از نهاد بدانديش گرد
و گر مى برآيد به نرمى و هوش
به تندى و خشم و درشتى مكوش
چو دشمن به عجز اندر آمد ز در
نبايد كه پرخاش جويى دگر
چو زنهار خواهد كرم پيشه كن
ببخشاى و از مكرش انديشه كن
ز تدبير پير كهن بر مگرد
كه كارآزموده بود سالخورد
در آرند بنياد رويين ز پاى
جوانان به نيروى و پيران به راى
بينديش در قلب هيجا مفر
چه دانى كران را كه باشد ظفر؟
چو بينى كه لشكر ز هم دست داد
به تنها مده جان شيرين به باد
اگر بر كنارى به رفتن بكوش
وگر در ميان لبس دشمن بپوش
وگر خود هزارى و دشمن دويست
چو شب شد در اقليم دشمن مايست
شب تيره پنجه سوار از كمين
چو پانصد به هيبت بدرد زمين
چو خواهى بريدن به شب راهها
حذر كن نخست از كمينگاهها
ميان دو لشكر چو يك روزه راه
بماند، بزن خيمه بر جايگاه
گر او پيشدستى كند غم مدار
ور افراسياب است مغزش برآر
ندانى كه لشكر چو يك روزه راند
سر پنجه‌ى زورمندش نماند
تو آسوده بر لشكر مانده زن
كه نادان ستم كرد بر خويشتن
چو دشمن شكستى بيفگن علم
كه بازش نيايد جراحت به هم
بسى در قفاى هزيمت مران
نبايد كه دور افتى از ياوران
هوابينى از گرد هيجا چو ميغ
بگيرند گردت به زوبين و تيغ
به دنبال غارت نراند سپاه
كه خالى بماند پس پشت شاه
سپه را نگهبانى شهريار
به از جنگ در حلقه‌ى كارزار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید