شماره ٣٤٥: ز کويت رخت بربستم نگاهى زاد راهم کن

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز کويت رخت بربستم نگاهى زاد راهم کن
به تقصير عنايت يک تبسم عذر خواهم کن
ره آوارگى در پيش و از پى ديده حسرت
وداعى نام نه اين را و چشمى بر نگاهم کن
ز کوى او که کار پاسبان کعبه مى کردم
خدايا بى ضرورت گر روم سنگ سياهم کن
بخوان اى عشق افسونى و آن افسون بدم بر من
مرا بال و پرى ده مرغ آن پرواز گاهم کن
به کنعانم مبر اى بخت من يوسف نمى خواهم
ببرآنجا که کوى اوست در زندان و چاهم کن
ز سد فرسنگ از پشت حريفان جسته پيکانم
مرو نزديک او وحشى حذر از تير آهم کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید