شماره ٣٤٤: مى يابم از خود حسرتى باز از فراق کيست اين

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مى يابم از خود حسرتى باز از فراق کيست اين
آماده سد گريه ام از اشتياق کيست اين
سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد
گر نيست هجران کسى پس طمطراق کيست اين
رطل گران و اندر او درياى زهرى موج زن
يارب نصيب کس مکن بهر مذاق کيست اين
اسباب سد زندان سرا چندست بر بالاى هم
جايى است خوش آراسته آيا وثاق کيست اين
اى شحنه بى جرم کش اين سر که در خون مى کشى
گفتى که مى آويزمش از پيش طاق کيست اين
وصلى نمودى اى فلک پوشيده سد هجران در او
تو خود موافق گشته اى کار نفاق کيست اين
هجر اينچنين نزديک و تو در صحبت فارغ دلى
وحشى دليرت يافتم از اتفاق کيست اين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید