شماره ٢٦٨: سحر کجاست که فراش جلوگاه توام

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
سحر کجاست که فراش جلوگاه توام
نشسته بر سر ره ديده بان راه توام
هنوز خفته چو بخت منند خلق که من
برون دويده ز شوق رخ چو ماه توام
من آن گداى حريصم که صبح نيست هنوز
که ايستاده به دريوزه نگاه توام
مرا تو اول شب رانده اى به خوارى ومن
سحر خود آمده ام باز و عذر خواه توام
تو بى گناه کشى کن که ايستاده به عذر
به روز عرض جزا حايل گناه توام
اگر بکشستن وحشى گواه مى طلبى
مرا طلب به گواهى که من گواه توام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید