تو و هر روز و بزم عشرت خويش
من و شبها و کنج محنت خويش
منم با محنت روى زمين خوش
نگه دار آسمان گو راحت خويش
ز هجران مردم و بر سر نديدم
کسى را غير سنگ تربت خويش
مکش زحمت براى راندن ما
که ما خواهيم بردن زحمت خويش
به زير تيغ او ناليد وحشى
فتادش سربه پيش از خجلت خويش