شماره ١٩٩: ز کار بسته ما عقده حرمان که بگشايد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ز کار بسته ما عقده حرمان که بگشايد
که سازد اين کليد و قفل اين زندان که بگشايد
به گلخن گر روم از رشک گلخن تاب در بندند
به روى ناکسى چون من در بستان که بگشايد
چنين کز ديدن هر ناپسندم خون بجوش آمد
اگر نه سيل خون زور آورد مژگان که بگشايد
جگر تا لب گره از غصه و سد عقده در خاطر
کجا ظاهر کنم وين عقده پنهان که بگشايد
طلسم دوستى پرخوف و گنج وصل پردشمن
عجب گنجيست اما تا طلسم آن که بگشايد
مگو وحشى که بگشايد در اميد ما آخر
خدا بگشايداين در آخر اى نادان که بگشايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید