شماره ١٨٧: آيينه جمال ترا آن صفا نماند

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آيينه جمال ترا آن صفا نماند
آهى زديم و آينه ات را جلا نماند
روزى که ما ز بند تو آزاد مى شديم
بودند سد اسير و يکى مبتلا نماند
ديگر من و شکايت آن بى وفا کز او
هيچم اميدوارى مهر و وفا نماند
سوى مصاحبان تو هرگز کسى نديد
کز انفعال چشم تو بر پشت پا نماند
وحشى ز آستانه او بار بست و رفت
از ضعف چون تحمل بار جفا نماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید