شماره ١٤٠: ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ماه من گفتم که با من مهربان باشد ، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد ، نبود
از ميان بى موجبى خنجر به خون من کشيد
اينکه اندک گفتگويى در ميان باشد ، نبود
بر دلم سد کوه غم از سرگرانيهاى او
بود اما اينکه بر خاطر گران باشد ، نبود
خاطر هرکس از و مى شد، به نوعى شادمان
شادمان گشتم که با من همچنان باشد ، نبود
وحشى از بى لطفى او سد شکايت داشتيم
پيش او گفتم که ياراى زبان باشد، نبود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید