شماره ١١٣: عياذباله از روزى که عشقم در جنون آرد

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عياذباله از روزى که عشقم در جنون آرد
سر زنجير گيرد و ز در عقلم درون آرد
من و رد و قبول بزم سلطانى که دربانش
به سد خوارى کند بيرون به سد عزت درون آرد
به جرم عشق دربند يکى سلطان بى رحمم
که هرکس آيد از ديوان او فرمان خون آرد
سر خسرو ز گل گردد گران فرهاد را نازم
که گلگون را به گردن گيرد و از بيستون آرد
کمند جذبه معشوق اگر در جان نياويزد
کسى پروانه را در آتش سوزنده چون آرد
برو فارغ نشين وحشى که نخل آرزومندى
نيارد بار اگر هم آورد بار زبون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید