پاک ساز از غير دل ، وز خود تهى شو چون حباب
گر سبک روحى توانى خيمه زد بر روى آب
خودنمايى کى کند آن کس که واصل شد به دوست
چون نمايد مه چو گردد متصل با آفتاب
کى دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غير
دم مزن از عشق اگر ره مى دهى بر ديده خواب
نيست بر ذرات يکسان پرتو خورشيد فيض
ليک بايد جوهر قابل که گردد لعل ناب
وحشى از درياى رحمت گر دهندت رشحه اى
گام بر روى هوا آسان زنى همچون سحاب