شماره ٣: راندى ز نظر، چشم بلا ديده ما را

غزلستان :: وحشی بافقی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
راندى ز نظر، چشم بلا ديده ما را
اين چشم کجا بود ز تو، ديده ما را
سنگى نفتد اين طرف از گوشه آن بام
اين بخت نباشد سر شوريده ما را
مرديم به آن چشمه حيوان که رساند
شرح عطش سينه تفسيده ما را
فرياد ز بد بازى دورى که برافشاند
اين عرصه شترنج فرو چيده ما را
هجران کسي، کرد به يک سيلى غم کور
چشم دل از تيغ نترسيده ما را
ما شعله شوق تو به سد حيله نشانديم
دامن مزن اين آتش پوشيده ما را
ناگاه به باغ تو خزانى بفرستند
خرسند کن از خود دل رنجيده ما را
با اشک فرو ريخت ستمهاى تو وحشى
پاشيد نمک، جان خراشيده ما را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید