وله عليه الرحمه

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
جهان به دست تو دادند، تا ثواب کنى
خطا ز سر بنهي، روى در صواب کنى
فلک چو نامه فرستد ز مشکلى به جهان
به فکر خويشتن آن نامه را جواب کنى
شود به عهد تو بسيار فتنه ها بيدار
چو عشق بازى و سيکى خورى و خواب کنى
مهل خراب جهان را به دست ظلم، که زود
تو هم خراب شوي، گر جهان خراب کنى
چو دور دولت تست، اى امير ملک، بکوش
که نام نيک درين دولت اکتساب کنى
بدانکه: نام شبانى نيايد از تو درست
که گله را همه در عهده ذئاب کنى
شود چو قصه عود و رباب قصه تو
چو دل به عود دهي، گوش بر رباب کنى
به قتل دشمن خود گر شتاب نيست ترا
يقين شناس که: بر قتل خود شتاب کنى
روا مدار که: از بهر پهلوى بريان
هزار سينه به سيخ جفا کباب کنى
قراضهاى زر بيوگان مسکينست
قلادها که تو در گردن کلاب کنى
ميان دوزخ و خلق تو بس تفاوت چيست؟
چو خلق را همه از خلق خود عذاب کنى
ترا از آنچه که چون گل در آتشست کسي؟
که جاى خويشتن اندر گل و گلاب کنى
نگاه کن: که گر اينها که ميکنى با خلق
کنند با تو زماني، چه اضطراب کني؟
به جانب تو نهان بس خطابهاست ز غيب
ولى تو گوش نداري، که بر خطاب کنى
چو پير گشتى و پيرى رسول رفتن تست
چه اعتماد بر اين خيمه و طناب کني؟
به پيش آب جهان خانه ايست بى بنياد
نه محکمست عمارت، که پيش آب کنى
ز سر جوان نتوانى شد، ار چه در پيرى
ز مشک سوده سر خويش را خضاب کنى
به قول اوحدى ار ذره اى برآرى سر
ز روشنى رخ خود را چو آفتاب کنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید