شماره ٣٠١: خواه غفلت پيشکى کن خواه آگاهى گزين

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
خواه غفلت پيشکى کن خواه آگاهى گزين
ايعدم فرصت دو روزى هر چه ميخواهى گزين
ذره تا خورشيد امکان گرم از خود رفتن است
يکقدم با هر چه جوشد شوق همراهى گزين
هر قدر غفلت فزون تر لاف هستى بيشتر
اى طلسم خواب ازين افسانه کوتاهى گزين
چند در آتش نشانندت بافسون غرور
اختصار ناز چون شمع سحرگاهى گزين
دستگاه مشت خاک ناتوان پيداست چيست
ايغبارت رفته بر باد آسمان جاهى گزين
هيچکس خود را نميخواهد غبارآلود عجز
اى گدا گر اختيارى باشدت شاهى گزين
پرتو شمع هدايت در کمين غفلتست
خضر اگر زين دشت مطلوبست گمراهى گزين
جاه اگر بالد همين شاهيست اوج عبرتش
از کمال فقر باش اگه هواللهى گزين
هر دو عالم شوخى پست و بلند ناز است
گر نگه قاصر نباشد ماه تا ماهى گزين
در تماشاگاه هستى کور نتوان زيستن
محرم آنجلوه شو يا مرگ ناگاهى گزين
اعتبار انديشه ئى (بيدل) ندامت ساز کن
شمع محفل بودن آسان نيست جانگاهى گزين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید