شماره ٢٩٣: چه دارد اين گير و در هستى گداز صد نام و ننگ خوردن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چه دارد اين گير و در هستى گداز صد نام و ننگ خوردن
شکست آينه جمع کردن فريب تمثال رنگ خوردن
خوشست از ترک خودنمائى دمى زننگ هوس برائى
بکسوت ريش روستائى زشانه تا چند چنگ خوردن
شرار تا سر زخودر برآرد نه روز بيند نه شب شمارد
دماغ کمفرصتان ندارد غم شتاب و درنگ خوردن
مزاج همت نمى شکيبد که ساز نخلش نظر فريبد
بصد فلک دست و دل نزيبد فشار يک چشم تنگ خوردن
کم تلاش هوس شمردم قدم بعجز طلب فشردم
بکعبه امن راه بردم زتيشه بر پاى لنگ خوردن
طمع بهر جا فشرد دندان زآفتش باک نيست چندان
باشتهاى غرض پسندان زبان ندارد تفنگ خوردن
چسان بتدبير فکر خامت خمار حسرت رود زجامت
که در نگين هم بقدر نامت فزوده خميازه سنگ خوردن
اگر جهان جمله لقمه زايد زفکر جوع تو برنيايد
مگر چو آماج لب گشايد زعضو عضوت خدنگ خوردن
بظلمت آباد ملک صورت دلست سرمايه کدورت
ندارد اى بيخبر ضرورت بذوق آينه زنگ خوردن
بسعى تحقيق بر دويدى بعافيت هرزه خط کشيدى
نه او شدى نى بخود رسيدى چه لازمت بود بنگ خوردن
بکيش آنچشم فتنه مايل بفتوى آن نگاه قابل
بحل گرفتند خون (بيدل) چو مى بدين فرنگ خوردن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید