شماره ٢٧٥: تا فلک بر باد ناکامى دهد تسکين من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا فلک بر باد ناکامى دهد تسکين من
همچو اخگر پنبه بيرون ريخت از بالين من
بيخودى را رونق بزم حضورم کرده اند
رنگهاى رفته مى بندد چو شمع آئين من
گرد رفتارت پرى افشاند در چشم ترم
دهر شد طاوس خيز از گريه رنگين من
زين گلستان دامنى بر چيده ام مانند صبح
کز گريبان فلک دارد تبسم چين من
موج اين بحر جنون هنگام طوفان مشربيست
نيست بى تجديد وحشت الفت ديرين من
ذوق آگاهى بچندين شبهه ام پامال کرد
عالم تمثال شد آئينه خودبين من
بسکه چون گوهر قناعت در مزاجم پا فشرد
موج زد ابرام و نگذشت از پل تمکين من
بستن چشميست تسخير جهات ما چه سود
داد گيرائى بحيرت چنگل شاهين من
ناروائى معنيم رابسکه در پستى نشاند
خاک مى ليسد زبان عبرت از تحسين من
از شکست دل خيال نازکى گل کرده ام
واکشيد از موى چينى مصرع تضمين من
شخص عبرت بى ندامت قابل ارشاد نيست
از صداى دست بر هم سوده کن تلقين من
شکوه افسرده (بيدل) کجا بايد شمرد
ناله در نقش نگين خفت از دل سنگين من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید