شماره ٢٢١: از خودآرائى بجنس جاودان لنگر مکن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
از خودآرائى بجنس جاودان لنگر مکن
آبرو را سنگسار صنعت گوهر مکن
خار جوهر زحمت گلبرگ تمثالت مباد
پرده چشم تر آينه را بستر مکن
تا توان در کسوت هموارى آينه زيست
دامن ابروى خود چون تيغ پرجوهر مکن
اى ادب، بگذار مژگانى برويش واکنم
چوهر پرواز ما را چين بال و پر مکن
انفعال معصيت فردوس تعمير است و بس
گر جبين دارد عرق انديشه کوثر مکن
آب ورنگ حسن معنى نشکند بيجوهرى
آسمان گو نسخه ام را جدولى از زر مکن
از محيط رحمتم اشک ندامت مژده ايست
يارب اين نوميد را محروم چشم تر مکن
اى سپند از سرمه هم اينجا صدا واميکشد
ناتوان بر باد رفتن سعى خاکستر مکن
تا بکى چون خامه موى حسرتت بايد کشيد
اينقدر خود را بذوق فربهى لاغر مکن
دردسر بسيار دارد نسخه تحقيق خويش
جز فراموشى اگر درسى است هيچ از بر مکن
خامشى دل را همان شيرازه جمعيتست
نسخه آينه از باد نفس ابتر مکن
حيف اوقاتى که صرف حسرت جاهش کنند
آدمى آدم وطن در فکر گاو خر مکن
تا کجا (بيدل) بافسون امل خواهى تنيد
قصه ما داستان مار دارد سر مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید