شماره ٢١١: آسان مکن تصور بار مغان کشيدن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آسان مکن تصور بار مغان کشيدن
سر ميدهد بسنگت رطل گران کشيدن
نشو نماى معنى چون شمع خود گدازيست
ميبايد از بهارت رنج خزان کشيدن
بيهوده فکر اسباب خم ريخت دربنايت
تا چند بار دنيا چون آسمان کشيدن
اى زندگى فنا شو يا مصدر غنا شو
تا منتى نبايد زين ناکسان کشيدن
از بيضه سرکشيدم اما کجاست پرواز
تا بال و پر نتوانيم از آشيان کشيدن
کام امل پرستان شايسته پرى نيست
زين چاه تيره تا کى يک ريسمان کشيدن
بد گوهرى محالست کم گردد از رياضت
روى تنک دهد آب تيغ از فسان کشيدن
گيرم کشد مصور صد بيستون بموئى
چون من اگر تواند يک ناتوان کشيدن
بار خميدگيها يکسر بدوش پيريست
بستند بر ضعيفان زور کمان کشيدن
ضبط نفس چه مقدار با مقصد آشنا هست
ما را بما رسانيد آخر عنان کشيدن
گر تحفه نيازى منظور ناز باشد
در پيش ساده رويان خط ميتوان کشيدن
(بيدل) ميان خوبان مجبور ناتوانى است
تا کى بتار موئى کوه گران کشيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید