شماره ١٧٨: نه عبادت نه رياضت کردم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نه عبادت نه رياضت کردم
باده ها خوردم و عشرت کردم
ميهمان کرمى بود خيال
بافضولى دودم الفت کردم
هر چه زين مايده ام پيش آمد
نعمتى بود که غارت کردم
خلق در دير و حرم تگ زد و من
دل آسوده زيارت کردم
گردم از عرصه تشويش گذشت
آنسوى حشر قيامت کردم
خاک را عرش برين نتوان کرد
ترک خود رائى همت کردم
عافيت تشنه بيقدرى بود
سجده بر خاک مذلت کردم
آگهى رنج پشيمانى داشت
عيش ها در خور غفلت کردم
بيدماغ من و ما نتوان زيست
تن زدم خواب فراغت کردم
شوق بيمقصد و دل بى پروا
خاک بر فرق ندامت کردم
تا شدم منحرف از علم و عمل
سير کيفيت رحمت کردم
مغفرت مزد معاصى بوده است
کيست فهمد که چه خدمت کردم
هيچم از کرده و ناکرده مپرس
ياد آنچشم مروت کردم
هر چه از دست من آمد (بيدل)
همه بى رغبت و نفرت کردم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید