شماره ١٧٥: نه تنها نااميد وصل يادم دورم از دل هم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نه تنها نااميد وصل يادم دورم از دل هم
زبس حرمان نصيبم پيش من ليليست محمل هم
حضور عافيت از فکرخويشم برنمى آرد
درين بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم
بهار عشق گلگشت بخون غلطيدنى دارد
شهادت گر نباشد ميتوان گرديد بسمل هم
چه لازم تهمت آلود حناى بيغمى بودن
اگر مطلوب آرامست دارد پاى در گل هم
مباد افسردنى دامان جولان طلب گيرد
درين وادى بپا منشين که در راه است منزل هم
خوشت باداى تمنا بسمل پرواز بيرنگى
اگر همت پرافشانست مشکل نيست مشکل هم
غبار غيررنگى بود از گلزار يکتائى
زحيرتگاه حق بيرون نبردم راه باطل هم
نگه را ربط عينک مانع جولان نمى باشد
گذشتن گر بود منظور مهميزيست حامل هم
زبى آرامى ساز نفس آواز مى آيد
که جاى يکنفس راحت ندارد گوشه دل هم
من و آن مطلب ناياب کز جوشى تقاضايش
خروشى ميگشايد لب که آگه نيست سايل هم
ترحم نيست غافل (بيدل) از ياد شهيد من
زجوهر در عرض خفته است اينجا تيغ قاتل هم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید