شماره ١٧١: ننمود غنچه ات آنقدر ادب اقتضاى تأملم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ننمود غنچه ات آنقدر ادب اقتضاى تأملم
که زبوى گل شنود کسى اثر ترانه بلبلم
بخيال مستى نرگست نشدم قدح کش گلشنى
که ترنگ شيشه بدل نزد زشکست طره سنبلم
زمقابل تو ضروريم شده ننگ تهمت دوريم
ادب امتحان صبوريم بقفا نشانده کاکلم
نگه بهانه ناز کن درخلدم از مژه بازکن
که نيازمند محرفى زکمين تيغ تغافلم
زتصنع من و ما مگو اثرم زوهم و گمان مجو
به تحيرى نشدم فرو که بيان رسد بتغافلم
خم دستگاه قد دو تا بچه طاقتم کند آشنا
مکن امتحان اقامتم که زسر گذشته اين پلم
بفنا بود مگر ايمنى زکشاکش غم زندگى
که فتاده بر سر عافيت زنفس غبار تسلسلم
غم ناقبولى ما و من يکه بشمرم من بيخبر
که برنگ شيشه سرنگون دل آب برده قلقلم
قدمى درين چمن از هوس نگشود ممتحن طلب
که دليل رفتن دل نشد بهزار جاده رگ گلم
چقدر زمنظر بى نشان شده شوق مائل جسم و جان
که رسيده تا فلک اين زمان خم پايه هاى تنزلم
من (بيدل) از در عاجزى بکجا روم چه فسون کنم
زشکست جرأت بال و پر قفس آفرين توکلم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید