شماره ١٤٨: من درين بحر نه کشتى نه کدو مى آرم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
من درين بحر نه کشتى نه کدو مى آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو مى آرم
حرف او ميشنوم جلوه او مى بينم
پيش رو آئينه ئى چند ازو مى آرم
خم تسليم زدوشم چو فلک نتوان برد
عمرها شد که در اين بزم سبو مى آرم
بند بندم چو نى افسانه دردى دارد
تا کنم ناله قيامت بگلو مى آرم
شرم مى آيدم از طوف درش هيچ مپرس
عرقى چند باحرام وضو مى آرم
جهتى نيست که در عالم دل نتوان يافت
سوى خودروى نياز از همه سو مى آرم
نقش اجناس اشارتکده بيرنگيست
اين من و ما همه از عالم هو مى آرم
عمرها شد چو سحر ميدهم از يأس بباد
جيب چاکى که باميد رفو مى آرم
تشنه کامى گهر قلزم بيقدرى نيست
آبروئى که ندارم بسبو مى آرم
چقدر گردن تسليم وفا باريکست
پيش تيغت سر مو بر سر مو مى آرم
نخل شمعم که بگل کردن صد رنگ گداز
ميشوم آب و نگاهى بنمو مى آرم
چون گل از حاصل اين باغ ندارم (بيدل)
غير پيراهن رنگى که ببو مى آرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید