شماره ١٣٤: کو شور دماغى که بسوداى تو افتم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
کو شور دماغى که بسوداى تو افتم
گردى کنم ايجاد و بصحراى تو افتم
عمريست درين باغ پرافشان اميدم
شايد چو نگه بر گل رعناى تو افتم
آنزلف پريشان همه جا فتنه فگند است
هر دام که بينم بتمناى تو افتم
چون سايه زسر تا قدمم ذوق سجوديست
بگذار که در پاى سراپاى تو افتم
مپسند که امرزو من گمشده فرصت
در کشمکش وعده فرداى تو افتم
خورشيد گريبان خيالات ندارد
کو لفظ که در فکر معماى تو افتم
پرواى خم ابروى ناز فلکم نيست
هيهات گر از طاق دل آراى تو افتم
چون سيل درين دشت و درم نيست تسلى
يارب روم از خويش بدرياى تو افتم
(بيدل) بره عشق تلاشت خجلم کرد
پيش آ قدمى چند که در پاى تو افتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید