شماره ١٢٩: گرنه شرابم چرا ساقى خون خودم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
گرنه شرابم چرا ساقى خون خودم
زلف نيم از چه رودام جنون خودم
شعله ياقوت من در غم پرواز سوخت
رنگى اگر بشکنم بال شگون خودم
با نگه آشنا انجمن الفتم
از دل وحشت غبار دشت جنون خودم
سعى نمود بهار سير خزان بود و بس
ذوق شکستن چو رنگ ريخت برون خودم
عشرتم از باغ دهر طرف برنگى نه بست
همچو گل از بيکسى دست بخون خودم
هستى موهوم نيست غير طلسم فريب
تا نفس آئينه است محو فسون خودم
کيست برد از کفم دامن افتادگى
سايه ام و عاشق بخت نگون خودم
قطره اين بحر را ظاهر و باطن يکى است
هم زبرون ديدنى است آنچه درون خودم
(بيدل) ازين طبع سست وحشى انديشه را
رام سخن کرده ام صيد فنون خودم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید