شماره ٩٢: عزت کلاه بى سر و سامانى خوديم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
عزت کلاه بى سر و سامانى خوديم
صد شعله نازپرور عريانى خوديم
آينه نقشبند گل امتياز نيست
محو خيال خانه حيرانى خوديم
گوهر خمار بستر و بالين نميکشد
سر در کنار زانوى غلطانى خوديم
پر ميزنم و هيچ بجائى نميرسيم
وامانده هاى وحشت مژگانى خوديم
دوران سر زسبحه ما کم نميشود
وانگاه تر دماغ مسلمانى خوديم
با آفتاب ذره چه نسبت عيان کند
دلدار باقى خود و ما فانى خوديم
چون کوه ناله نيز زما سر نمى کشد
از بسکه زير بار گران جانى خوديم
پوشيدگى زهيئت آفاق برده اند
حيرت قباى چاره عريانى خوديم
خاکستريم و شعله ما آرميده نيست
آئينه کمين پرافشانى خوديم
ما را زتيره بختى ما ميتوان شناخت
چون سايه يکقلم خط پيشانى خوديم
(بيدل) بجلوگاه حقيقت که ميرسد
ما غافلان تصور امکانى خوديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید