شماره ٥٨: سينه چاک يکجهان گرد هوس باليده ام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
سينه چاک يکجهان گرد هوس باليده ام
صبح آزادى چه حرفست اين قفس باليده ام
طمطراق گفتگوى بى اثر فهميدنى است
کاروانى چند آواز جرس باليده ام
انفعال همتم ننگ جهان فطرتم
آرزوى در دماغ بوالهوس باليده ام
در خرابات ظهورم نام هستى تهمتيست
چون حباب جرم مينايى نفس باليده ام
سوختن هم مفت فرصت بود اما مايه کو
پهلوى خشکى بقدر يکدوخس باليده ام
هر غبارى در هواى دامنى پر ميزند
من هم اى حسرت کشان زيندسترس باليده ام
ناله ام اما نميگنجم درين نه انجمن
يارب اينمقدار درياد چه کس باليده ام
غير دريا چيست افسون مايه ناز حباب
ميدرم پيراهنت بر خود زبس باليده ام
(بيدل) از ساز ضعيفيهاى من غافل مباش
صور ميخندد طنينى کز مگس باليده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید