شماره ٤٩: سر اگر بر آسمان يا بر زمين ماليده ام

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
سر اگر بر آسمان يا بر زمين ماليده ام
آستانش کرده ام يا دو جبين ماليده ام
برگ و ساز تردماغيهاى من فهميدنى است
عطرى از پيراهنش در پوستين ماليده ام
سوز دل احسان پرست هر فسردن مايه نيست
من بکار شعله چون شمع انگبين ماليده ام
موى پيرى شعله اميد را خاکستر است
درد سر معذور صندل بر جبين ماليده ام
کوکبم آينه در زنگار گمنامى گداخت
حرص پندارد سياهى برنگين ماليده ام
گوهر صد آبرو در پرده حل کرد احتياج
تا عرق واى بروى شرمگين ماليده ام
جز ندامت نيست کار حرص و من بى اختيار
از پى ماليدن دست آستين ماليده ام
ناله دل گر کسى نشنيد جاى شکوه نيست
گوش خود بارى باين صوت حزين ماليده ام
نيستم (بيدل) هوس پروانه اين انجمن
چشم عبرت بر نگاه واپسين ماليده ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید