شماره ٢٦: زخمى بدل از دست نگارين تو دارم

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زخمى بدل از دست نگارين تو دارم
يارب که شود برگ حنا سنگ مزارم
آينه جز انديشه ديدار تو دارد
گر من بخيال تو نباشم بچه کارم
هر چند براه طلب افتاده ام از پا
ننشسته چو نقش قدم آبله دارم
آغوش هوس تفرقه وضع حضور است
چون غنچه اگر جمع شوم گل بکنارم
داد است بباد طپشم حسرت ديدار
آينه چکد گر بفشارند غبارم
چون نخل سر و برگ غرورم چه خيالست
هر چند روم سربهوا ريشه سوارم
رنگ پر طاوس ندارد غم پرواز
در کارگه آينه خفته است بهارم
در چشم کسان ميکنم از دور سياهى
خورشيدم و آئينه تحقيق ندارم
زان پيش که آيد بجنون ساغر هستى
مينا بدل سنگ شکسته است خمارم
در وصل زمحرومى ديدار مپرسيد
آينه نه فهميد که من با که دوچارم
چون رشته تسبيح خورم غوطه بصد جيب
تا سر بهوائى که ندارم بدر آرم
کس قطره کند تحفه در پاچه جنون است
دل پيشکشت گر همه عذر است نيارم
شايد بنگاهى کندم شاد و بخواند
مکتوب اميدم برسانيد بيارم
افسردگى گل نکشد آفت چيدن
(بيدل) چقدر گردش رنگست حصارم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید