انجامش روزگار هرمس

غزلستان :: نظامی :: اقبال نامه

افزودن به مورد علاقه ها
مغنى بدان جره جان نواز
بر آهنگ ما ناله نو بساز
که گشتيم چون بلبل از ناله مست
بدان ناله زين ناله دانيم رست
چو هرمس بدين ژرف دريا رسيد
رهى ديد کزوى رهائى نديد
فرو رفت و گفت آفرين بر کسى
که کالاى کشتى ندارد بسى
چه بايد گرانباريى ساختن
که بايد به دريا در انداختن
جهان خانه وحش بود از نخست
در او بانوا هر گياهى که رست
ز کوه گران تا به درياى ژرف
چه و بام او شد به باران و برف
چو شد آهوى گور آدم پديد
گريزنده شد گور و آهو رميد
من آن وحشى آهو کز دست زور
به پاى خودم رفت بايد به گور
درين ره پناه خود از هيچ کس
نسازم جز از پاک يزدان و بس
شما نيز چون عزم راه آوريد
به پاکيزه يزدان پناه آوريد
درين گفتنش خواب خوش باز برد
سخن را چه خسبانم او نيز مرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید