شماره ٢٧٨: مفلسى دست تهى بر سودن ارزانى کند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
مفلسى دست تهى بر سودن ارزانى کند
پنجه بيکار بيعت با پشيمانى کند
چشم من از درد بيخوابى درين وادى گداخت
سايه خارى نشد پيدا که مژگانى کند
از حيا هم شرم ميدارم ز ننگ اشتهار
جامه پوشندگى حيف است عريانى کند
دل به غفلت نه که در رفع تميز خوب و زشت
خانه آئينه را زنگار دربانى کند
جز بموقع آبروريزيست عرض هر کمال
غير موسم ابر بر دريا چه نيسانى کند
تا بهموارى رسد دور درشتى هاى طبع
هر کرا رنگيست بايد آسيابانى کند
سبحه را گردآورى چون حلقه زنار نيست
کفر چون هموار شد کار مسلمانى کند
نامه اى دارم بهار انشا که طبع بلبلش
کاش چون بنديم خجلت گريبانى کند
شرم بى دردى عرق ميخواهد اى (بيدل) مباد
بى نمى ها ديده را محتاج پيشانى کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید