شماره ٢٦٣: محرمانيکه بآهنگ فنا مسروراند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
محرمانيکه بآهنگ فنا مسروراند
طپش آماده تر از خون رگ منصوراند
نامجويان هوس راز شکست اقبال
کاسها آمده بر سنگ و همان فغفوراند
جرسى نيست درين قافله بى سر و پا
ناله اين است که از منزل معنى دوراند
نارسائى تک و تازاند چه پست چه بلند
تا بعنقا همه پرواز پر عصفوراند
چشم عبرت بره هرزه دوى بسيار است
ليک اين آبله ها زير قدم مستوراند
صوف و اطلس همه را پرده در رسوائيست
تا کفن پيرهن خلق نگردد عوراند
ميروند از قد خم مايل مطلوب عدم
بوسه خواه لب افسوس کمين گوراند
محرم نشه بخميازه نمى دوزد چشم
حلقه هاى در اميد همه مخموراند
تا کجا واسطه را حايل تحقيق کنيد
مژه ها پيش نظر دود چراغ طوراند
معنى از حوصله فهم بلند افتاده است
خرمن ماه همان دانه کشانش موراند
خلق چون سايه نهفت آئينه در زنگ خيال
ورنه اين نامه سياهان بحقيقت نوراند
(بيدل) از شب پره کيفيت خورشيد مپرس
حق نهان نيست ولى خيره نگاهان کوراند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید