شماره ٢٦٢: محرمان کاثار صنع از عشق پر فن ديده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
محرمان کاثار صنع از عشق پر فن ديده اند
بت اگر ديدند نيرنگ برهمن ديده اند
وحشت آهنگان چو شمع از عبرت کمفرصتى
آستين تا چيده گردد چين دامن ديده اند
از خيال عافيت بگذر که در زير فلک
گر همه کوه است سنگش در فلاخن ديده اند
بار دنيا چيست تا نتوان زدل برداشتن
غافلان قيراط را قنطار صد من ديده اند
فرصت جانکاه هستى خلق را مغرور کرد
شمعها تاريکى اين بزم روشن ديده اند
زين نگين هائى که نقشش داد شهرت ميدهد
عبرت آگاهان دل از اسباب کندن ديده اند
گر تو نگشائى زخواب ناز مژگان چاره چيست
از همين چشميکه دارى نور ايمن ديده اند
عشوه دنيا نخوردن نيست امکان بشر
غيرت مردان چه سازد صورت زن ديده اند
سر به پستى دزد و ايمن زى که مغروران چو کوه
تيغ بر فرق از بلنديهاى گردن ديده اند
جز همين نان ريزه خشکى که بى آلايش است
لکه در هر کسوت از تاثير روغن ديده اند
از شرار کاغذم داغيست کاين وارستها
بر رخ هستى عجب دندان نما خنديده اند
(بيدل) افکار دقيق آئينه تحقيق نيست
ذره ها خورشيد را در چشم روزن ديده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید