شماره ٢٣٨: کسى معنى بحر فهميده باشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
کسى معنى بحر فهميده باشد
که چون موج بر خويش پيچيده باشد
چو آئينه پر ساده است اين گلستان
خيال تو رنگى تراشيده باشد
کسى را رسد ناز مستى که چون خط
بگرد لب يار گرديده باشد
بگردون رسد پايه گردبادى
که از خاکسارى گلى چيده باشد
طراوت درين باغ رنگى ندارد
مگر انفعالى تراويده باشد
غم خانه داريست دام فريبت
گره بند تار نظر ديده باشد
درين ره شود پايمال حوادث
چو نقش قدم هر که خوابيده باشد
بوحشت قناعت کن از عيش امکان
گل اين چمن دامن چيده باشد
زگردى کزين دشت خيزد حذر کن
دل کس درين پرده ناليده باشد
ندارم چو گل پاى سير بهارت
برويم مگر رنگ گرديده باشد
جهان در تماشاگه عرض نازت
نگاهى در آئينه باليده باشد
بود گريه دزديدن چشم (بيدل)
چو زخمى که او آب دزديده باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید